فیکوس لیراتا



برای امشب ساعت 3و نیم صبح بعد از خوندن زبانم حرف خاصی برای گفتن ندارم به جز اینکه چستر بهترین مردیه که تاحالا توی زندگیم دیدم .

همین الان یه آهنگ خیلی خوشگل دارم گوش میدم و خیلی دلم میخواد بفرستمش برای هانی . ما عادت داشتیم همیشه هر آهنگ خوبی که میشنیدیم برای هم میفرستادیم اما خب الان دیگه وضع فرق کرده و همیشه زمان که از نیمه شب میگذره آدم دست به کارهای احمقانه میزنه ، کارهایی که صبح نشده با پشیمونی بسیاری همراهه . و دلم نمیخواد صبح نشده پشیمون شم که چرا براش آهنگ فرستادم که مگه قرار نبود فکر کنم دیگه وجود ندارن که رابطه ام باهاشون مثل رابطه ام با هم کلاسی کلاس اول دبستانمه که تموم شده هر چی بین ما بوده .

باورم نمیشه که انقدر به هانی دلبستم .انقدر به یادش می افتم شبا و انقدر دلم میخواد روابطمون مثل قبل بشه . باورم نمیشه که انقدر ضعیفم در برابر فراموش کردن هر چی که بینمون بوده . در برابر حسی که بهش داشتم  . واقعا برام عجیبه ولی با وجود تموم بی معرفتی های صورت گرفته هنوز هم دوسش دارم و تنها دوست دختری که از صحبت کردن باهاش و وقت گذروندن باهاش لذت میبرم هر چند گمونم این حس یه طرفه باشه .

خلاصه که اینم از امشب با دلتنگی برای دوستی به خواب میریم که مدت هاست فراموشش کردیم و فراموش شدیم .

اما کاش هیچ وقت فراموش نشم من ، همیشه توی ذهن آدما بمونم حتی شده ی نفر .

بون سوآق


 

تو رو از وجود خودم میدونم 

انگار که یه تیکه از منی

خون من توی رگ هات جریان داره

حس دلبستگی من به تو 

فراتر از عشق بین زن و شوهره

عین عشق مادر به فرزندی باشه شاید

نمیدونم

فقط میدونم تو از منی 

از وجود من

پوست و استخون من

نفس من

عشق من 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

امتداد kahrobarangie lavenderf داروها روزنوشت های یک قد بلند عزیزمی videosa . سرداران عشق theme-smile